از این طایفه شجرهنامه مکتوب و مستندی در دست نمیباشد، بلکه اطلاعات بصورت سینه به سینه به نسل فعلی انتقال یافتهاست.این طایفه خود را از اعقاب سلجوقیانمیشمارند و عقیده دارند که زادگاه اولیه اجدادشان جلگه سلجوقیان است و جای این جلگه را پایین تر از خواف که توابع تربت جام کنونی است، مشخص میکنند.
طبق روایت قومی یک رخداد عشقی سبب میشود که جد بزرگ آنها به نام «رئیس» بیگی با وجود داشتن دو زن که هر دو دختر عموهای وی بودند ترک دیار نموده وبه زابلکوچ کند و در آنجا با دختری که در اصل سیستانی بوده آشناشود. پدر دختر با ازدواج وی و دخترش روی خوش نشان نمیدهد و سر سختانه به مخالفت بر میخیزد اما رئیس بیگی با پا فشاری و لجاجت بسیار علیرغم این مخالفت با دختر ازدواج میکند و در محل سنگل یاسرسنگ کنونی که در جنوب غربی کوه خواجه زابل واقع است به کار دامداری مشغول میگردد.
در شرح این ماجرا، سالمندان طایفه همراهانی برای رئیس بیگی ذکر میکنند که پسر عموها و وابستگان وی هستند.حسین بر، سنگ بر، نارو، اختاد محمد، سمسولی و محمد حسنی، شش تن از کسانی بودندکه با رئیس بیگی به سیستان آمدند.
فرزندان حسین بر و سنگ بر امروزه به نام ریگی موسوم اند و یا در طایفه ریگی ادغام شدهاند.از نارو، ناروییها و ازسمسولی، ساسولیها پدید آمدند فرزندان اختاد محمد فعلاً در گرگان ساکن هستند و از محمد حسنی که در آن زمان سردار سپاه یکی از حکام شیراز و با خواهررئیس بیگی ازدواج کرده بود براهوییهای زیر کاری باقی ماندهاند.
در داستان قومی طایفه، رئیس بیگی مرد مقتدری است که در حاشیه کار دامداری موفق به ساختن قلعه مستحکمی(ارگ) در جنوب غربی کوه خواجه میشود که قلعه کوه(ارگی که برروی بلندی قرار دارد) در خاطرهها باقی ماندهاست.
ظاهراً پس از ساختن این قلعهاست که بین ملک کیانی و رئیس بیگی رقابت و در گیری ایجاد میشود و کار به محاصره و گرفتن ارگ(قلعه) میانجامد.
سنچولیها میگویند که کیانی مذکور از رئیس بیگی درخواست مالیات یا حق علفچر میکند. و رئیس به او پیغام میدهد که حاضر است در قبال مالیات شیر تحویلش دهد و در خاتمه چنین پیشنهاد میکند که اگر به امر رضایت دارد، نی جو تعبیه کند تا از درون قلعه و از طریق نی جو، یا لولههای نئین به او شیر تحویل دهد.
این پیشنهاد که در واقع نوعی تحقیر و تمسخر به حساب میآید و کیانی را مصمم به تسخیر قلعه و تادیب رئیس بیگی میکند. اما چون تسخیر قلعه امری مشکل بود، پدر زن رئیس بیگی که کینه ازدواج اجباری دخترش را از یاد نبرده بود دست به کار شده با جمعی از مردان ملک کیانی به هیئت و شکل صیاد و ظاهراً برای فروش پرندگان دریایی به نام «قلک» به پشت دروازه آمده و چون دروازه گشوده شد با تفنگهای فیتیلهای قلعه را تصرف کردند.
تصرف ارگ به قیمت جدائی رئیس بیگی از همسرش تمام شد و پسر خود را که محمد قاسم نام داشت از این زن گرفت .
سنچولیها که طایفه خود را از باز ماندگان بلا فصل سلجوقیان میدانند پس از ورود به ایران در دو ناحیه خراسان و کرمان متمرکز میشوند که طایفه مذکور از بازماندگانسلاجقه کرمان هستند.
با توجه به تشابه سازمان دهی قومی دو طایفه سنچولی و جهان تیغ که هر دو دارای امیر و سر کردهای به نام دهباشی بودهاند و نظر به خصلت ستیزه جوئی مشترک آنها، تردیدی وجود ندارد که هر دو طایفه از همان جنگ جویانی بودهاند که ملوک کیانی سیستان به خاطر طوایف سیستانی که مورد هجوم و تجاوز بیگانگان قرارگرفته بودند، ناگزیر به سیستان دعوت نمایند و از وجودشان در جنگها و یا دفاع از موقعیت خویش استفاده کنند.
این موضوع را جی .پی.تیت به عنوان دلیل مهاجرت برخی از طوایف غیر بومی به سیستان ذکر کردهاست.
دلیل یا سند روشنی برای ریشه نژادی سنچولی هااز تیرهای موجود در جلگهٔ سلجوقی که امروزه به نامهای سنگچولی، سلجوقی، تقدیسی، اسکندری و تیموری در پایین خواف زندگی میکند وجود ندارد. بنابر این پذیرفتن این قضیه که ریشه نژادی سنچولیها از سلاجقه کرمان بدانیم چندان نامعقول به نظر نمیرسد