بگذار لبهایت برای بوسیدن باشد
چشمهایت به اندازه ی کافی حرف برای گفتن دارد !
.
.
.
دنیا ارزانی آدمهایش !
فقط من باشم و تو ، دو فنجان چای به ضمیمه لبخندت …
.
.
.
عجیب نیست که پلنگ جفت آهوست
گیلاس مست می کند و برف داغ است
در کشور آغوش تو حتی عجیب نیست که روز و شب بهم برسند
و صبح تا ابد پشت در یک اتاق منتظر بماند !
.
.
.
ﺍﺯ ﻣﻦ ﺩﻟﺨﻮﺭ ﻧﺒﺎش
ﻣﻦ ﺧﯿﻠﯽ ﻭقتها ﺧﻮﺩﻡ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﺍﻣﺎ ﺗﺎ ﺩﻟﺖ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ “ﺗﻮ” ﺩﺭ ﻣﻦ ﻫﺴﺖ!
.
.
.
هرچه بیشتر می گریزم به تو نزدیکتر می شوم
هر چه رو برمی گردانم تو را بیشتر می بینم
جزیره ای هستم در آب های شیدایی، از همه سو به تو محدودم!
هزار و یک آینه تصویرت را می چرخانند
از تو آغاز می شوم و در تو پایان می گیرم …
.
.
.
هی تو ! کمی نزدیکتر بیا اما چیزی نگو
بگذار فقط ، بگذار چشمهایمان این همه دوست داشتن ها را زیرنویس کند!
.
.
.
به دوست داشتَنت مشغولم همانند سربازی که سالهاست
در مقری متروکه بی خبر از اتمام جنگ نگهبانی می دهد !
.
.
.
دست های من هی آب می روند و تو هر شب ماه تر می شوی !
.
.
.
دوست داشتنت بوی باران می دهد
همان قدر بی مقدمه ، همان قدر بی دغدغه
فقط یادت باشد مثل باران مرا بی واسطه دوست داشته باشی !
.
.
.
عشق تو عبور ماه است
از خیابان در شب حکومت نظامی !
.
.
.
چقدر نوازش دست های مهربان تو خوب است
و من چه زود دلم برای همه ی چیزهای خوب تنگ می شود !
.
.
.
به هرکس می گویم “تـــــو” به خودش میگیرد
اما نمی دانند که هیچکس برای من “تـــــو” نمی شود !
.
.
.
حسادت یا خساست ؟
اسمش را هرچه میخواهی بگذار ، من میخواهم تو فقط عزیز دل من باشی!
.
.
از نویی شعرم پیداست کهنگی عشقت!
.
.
.
وقتی میخندی ، عشق کوچکترین اتفاقیست که می افتد!
تصاویری از زیبایی های شهر لندن